افکارم را به خاک می سپارم
سبز خواهد شد
می دانم .
می دانم .
همرنگ بهار
سبز
سفید
سرخ
همرنگ خانه مادری.
افکارم را به خاک می سپارم
سبز خواهد شد
می دانم .
می دانم .
همرنگ بهار
سبز
سفید
سرخ
همرنگ خانه مادری.
من مات
مبهوت ابهتی پوچ
بی صداتر از فریاد
پر هیاهو و خاموش
چون مردگان رفته از یادها
نشسته ام.
می نگرم به مرده های زنده و زنده های مرده
به مرده هایی که راه میروند و
چیز می خورند و
کار می کنند و
کار می کنند و
کار و
حرف نمی زنند !!!!
به زنده هایی که می خوابند و
می خوابند و
می خوابند و
خواب و
فریاد می زنند
فریاد !!!!
من پر از شکست شب
در لا به لای ورقهای کهنه دفتر
جان می دهم
و گوشم پر است از نویدهای پیروزی .
*******
در انتظار بهار
کودکیم را می شمارم .
- افسوس که اعداد را نمیدانم .-
*******
من در تاریکی شب
انتظار نور را از باغچه حیاط خود
می کشم
که شاید شبی روز شود
روزم نورانی
آمدیم و دور ازچشم همه گریستیم
گریستیم و ندیدیم .
دعا کردیم که بیایی
بیایی تا پهن دشت وسیع عشق
تا پل پر یاس پروانه ها
تا کنار دشت پر ستاره .
نمی دانم . آمدی یا نه
ولی می گفتند کسی آمد
کسی که بوی آهوان را می دانست
کسی که کبوترها را نترسانید .
خواب بودم
- انگار که باید خواب باشم -
می گفتند او آمد و زود رفت .
این را لباس دختر بچه یتیم همسایه می گفت
این را سقف خانه پیر زن پس کوچه ته گذر می گفت .
همه گفتند باز هم می آید
چشمانم خسته است و دلم روشن
باز کنار پنجره تنهایی می نشینم
آرام آرام می گریم
پرستوها می گفتند که نشانت را درچند آبادی آنسوتردیده
اند .
پرستوها می گفتند پسر بچه یی تو را به چشم دیده
می گفتند پستو را نوری دوباره داده ایی
چشمانم را دوباره می بندم و باز میکنم
باز کنار پنجره می مانم ومی گریم
می مانم و دعا میکنم که بیایی .
در سکوت سایه سار چشم سیاهت
به طلوع ماه سفید در دل سیاهی می اندیشم .
دراین جعد ظلمانی
رودی خواهم ساخت
به تقابل آینه .
تا با تو
ابدیتی کوک کنم
خوش آهنگ .
دیوارهای شهر
لبریز از شعار .
ای آشکارترین دروغ
نو باوگان ما به رهند.
****
ما تحقیر را
فرزانه وار
تحمل نموده ایم .
وقتی که آمدی
فرشتگان زمینی
محمل تو را
بر شانه های زخمی خود
حمل کرده اند .
****
اکنون که رفته ایی
ما مانده ایم و
این شانه های زخمی وچرک کرده و
این ذهن های گچ گرفته و
آن چند شعار پوچ .
***
ای آشکارترین دروغ
نو باوگان ما به رهند .
نمی گویم دیر آمدی
گر چه زود هم نیست
شب های غم تنهایی هنوز ازیاد نرفته است
شب های بی کسی
شب های غم
شب های دور از نگاه تو
شب های من و آسمان وابر
شب های پرباران
پر اشک
پر خروش .
شب های پر خروش وخاموش از خروش .
صحبت ازغم نیست .
شب های پرغم گذشته است
آن هم بی تو
- بی مهتاب روی تو -
و الان روز است و
من وتو با هم کنار پنجره خاطرات من نشسته ایم .
نگاه کن
همین جا
همین جایی که تو نشسته ایی
من هم نشسته بودم
واشک می ریختم
و ریه هایم را پراز هوای بی تو بودن می کردم .
و اکنون تو با لبی خندان و چهره ای بشاش
نشسته ایی و به حرفهای من می خندی .
ومن که انتظار با تو بودن را می کشیدم
در کنار تو شادم و دلهای هزار پرستو را
برای عاشقی میخواهم .
****
دیگر از صدای رعد وبرق نمی ترسم .
دیگر حرفهایم را برای باغچه نمی گویم .
امشب ماه را به میهمانی خواهم آورد
و ماهی های حوض را
و هر چه دل عاشق هست
همه را خواهم خواند
همه را خواهم گفت
تو هم باید باشی .
صدای باران در پیچ ناودون پشت بام خواهد پیچید .
بیا گوش کن
گوش کن
گوش کن.
بدان که فاصله ایی نیست
بین ماندن و رفتن
بین بی خاطره بودن و مردن
بین نرفتن و ماندن .
***
بدان هجایی نیست
بدان صدایی نیست
بدان نوایی نیست
بدان سرودی نیست .
***
بدان هوای خاطره ازبوی باروت و سرب مسموم است
بدان هوای حوصله ابریست
بدان که پای خاطره در ذهن گج گرفته میلنگد .
بدان ندای درون سینه هم خوابست .
بدان که هرچه نصیحت بوده
و هست
و خواهد بود
به گوشواره ی بدل دخترک آویزان است.
نگو که گوشی موسیقی بدون وقفه و نویز
صدای عاشقی دارد .
***
هوا
هوای ابری و دلتنگی و بی حوصلگی و پاکت سیگار است .
***
بدان
بدان و باور کن .
***
ذهن آبستن خاطره های تلخ دوستی و رفاقت و سیاست و غربت ونامردی و کوچ است .
***
عجب هوای غریبی است
هوای کوچ اجباری